کسی که برای هر چیز جزئی و بیقدری با مردم پرخاش کند. (ناظم الاطباء) (آنندراج) : میکندفتنه ها عیان آن شوخ خانه جنگ است چون کمان آن شوخ. آرزو (از آنندراج). ، ستیزه جو. (ناظم الاطباء)
کسی که برای هر چیز جزئی و بیقدری با مردم پرخاش کند. (ناظم الاطباء) (آنندراج) : میکندفتنه ها عیان آن شوخ خانه جنگ است چون کمان آن شوخ. آرزو (از آنندراج). ، ستیزه جو. (ناظم الاطباء)
سنگ خاره. سنگی که از جنس خاره باشد. صخره. صخرۀ صّماء: تهمتن یکی خانه از خاره سنگ برآورده دید اندرآن جای تنگ. فردوسی. بکشتند چندان در آن خاره سنگ که از خون زمین گشت پشت پلنگ. فردوسی. بسوزد بر ایشان دل خاره سنگ که نام بزرگی درآمد به ننگ. فردوسی. ز بیم عقابان پولادچنگ نگردد کسی گرد آن خاره سنگ. نظامی. کمر در کمر کوهی از خاره سنگ که آورده چون سبزمینا برنگ. نظامی. دوکبک دری دید بر خاره سنگ به آئین کبکان جنگی بجنگ. نظامی. رهی پیچ بر پیچ تاریک و تنگ همه راه پر خار و پرخاره سنگ. نظامی. چو بر پشتۀ خاره سنگ آمدم ز بس تنگی ره بتنگ آمدم. نظامی. بچندین سر تیغالماس رنگ نسفتند چون سنگی از خاره سنگ. نظامی
سنگ خاره. سنگی که از جنس خاره باشد. صخره. صخرۀ صّماء: تهمتن یکی خانه از خاره سنگ برآورده دید اندرآن جای تنگ. فردوسی. بکشتند چندان در آن خاره سنگ که از خون زمین گشت پشت پلنگ. فردوسی. بسوزد بر ایشان دل خاره سنگ که نام بزرگی درآمد به ننگ. فردوسی. ز بیم عقابان پولادچنگ نگردد کسی گرد آن خاره سنگ. نظامی. کمر در کمر کوهی از خاره سنگ که آورده چون سبزمینا برنگ. نظامی. دوکبک دری دید بر خاره سنگ به آئین کبکان جنگی بجنگ. نظامی. رهی پیچ بر پیچ تاریک و تنگ همه راه پر خار و پرخاره سنگ. نظامی. چو بر پشتۀ خاره سنگ آمدم ز بس تنگی ره بتنگ آمدم. نظامی. بچندین سر تیغالماس رنگ نسفتند چون سنگی از خاره سنگ. نظامی
نام کوهی است در مازندران. رابینو در پاراگراف 31 یادداشتهای خود این نقطه را درجزء نام یک عده کوه ذکر می کند. (از سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 153 و ترجمه فارسی ص 204)
نام کوهی است در مازندران. رابینو در پاراگراف 31 یادداشتهای خود این نقطه را درجزء نام یک عده کوه ذکر می کند. (از سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 153 و ترجمه فارسی ص 204)